«بیقراری» مقتضای حقیقت وجود انسان و «قرار» مقتضای طبع اوست و در میان این «قرار و بیقراری» است که وجود انسان در طول تاریخ محقق میشود. طولانی شدن دوران جنگ از آن لحاظ دشوار بود که اقتضائات طبع اولیه بشر، یعنی سکون و قرار را نفی میکرد و از آنها میخواست که همواره خود را در یک «وضع ناپایدار» حفظ کنند. ادامه این وضع میتوانست «خواست عمومی» را در جهت «اتمام جنگ حتی با شکست» بسیج کند. اما در عین حال، انسان یک حقیقت متحول است و اگرچه «آزادی نفس اماره جمعی» در نظام دموکراسی میتواند ضرورت تحول را برای مدتی مدید انکار کند، اما خواهناخواه این ضرورت به صورت یک «خواست عمومی» و یا «اراده جمعی» در خواهد آمد و آن روز است که بنیان غرب را نیز باد خواهد برد. (صفحه ۱۲۸ – کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی)
مکر این عالم در آنجاست که «زندگی واقعی» و «بازی» را به یکدیگر مبدل ساخته
انقلاب اسلامی، چه بخواهیم و چه نخواهند، ما را از بازی بینالمللی بیرون کشیده است. اما جهانی که آمریکا بر آن سیطره دارد- یعنی کره زمین- جهانی نیست که در آن بتوان همیشه از این بازی جهانی بیرون کشید. مکر این عالم در آنجاست که «زندگی واقعی» و «بازی» را به یکدیگر مبدل ساخته و بنابراین، «واقعیت» چنین صورت پذیرفته است که هرکه در بازی شرکت نکند «دیوانه» میپندارش. و فقط به این پندار نیز بسنده نمیکنند: میگیرندش و در بند غل و زنجیر گرفتارش میکنند و اینهمه در چشم مردمان نیز عادلانه مینماید. (صفحه ۱۱۴ – کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی)
لباس خاصِ روحانیت نوعی اختصاصِ ضروری است
از منظر جامعهشناسی نیز راهی نیست مگر آنکه علمای دین در لباسی مختص به این علم ظاهر شوند، و این ضرورتی است که به ساختارهای اساسی جامعه انسانی باز میگردد، چنانکه درباره سربازان و افسران، فارغالتحصیلان، پرستاران، پیشاهنگان و… نیز چنین شده است. لباس خاصِ روحانیت نوعی اختصاصِ ضروری است که به طور طبیعی و از گذشتههای دور پدید آمده و بدیهی است که این لباس تنها یک شاخص ظاهری است نه باطنی، و وجود آن به تنهایی دلالت بر تقوا و فقاهتِ پوشندگان این لباس ندارد.
رای مردم
چنانکه حضرت امام خمینی در سخنان شگفتآور خود در روز دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ در بهشت زهرا فرمودند:
من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم، من به واسطه این که ملت مرا قبول دارد دولت تعیین میکنم.
یعنی رای مردم و پشتیبانی آنها میزانی است که مشروعیت و استخلاف اعتباریِ ولی فقیه را محقق میسازد و او را به تأسیس حکومت مخیّر میدارد. امام خمینی در کتاب «ولایت فقیه» نگاشتهاند:
وقتی میگوییم ولایتی را که رسول اکرم(ص) و ائمه(ع) داشتند بعد از غیبت، فقیه عادل دارد برای هیچکس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه(ع) و رسول اکرم(ص) است…
ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد…
و بدیهی است که این ولایت در شرایطی که فرد جامع الشرایطی برای برای احراز آن وجود نداشته باشد باید به شورایی از فقها واگذار شود، ولاغیر. (صفحه ۸۸ – کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی)
شرطی که حاکمیت را فعلیت میرساند
نسبت و تعلق این حکومت به مردم از طریق توافقی است که آنان را برای قبول قوانین اسلام و عمل به آن آماده کرده است و این توافق از طریق «بیعت» انجام میشود. نکته ظریفی که در اینجا وجود دارد آن است که بیعت – یا انتخاب مردمی – اگرچه شرط لازم و مطلقِ احراز مقام ولایت نیست، اما شرطی است که ولایت یا حاکمیت را فعلیت میرساند، چنانکه تجربه تاریخیِ خلافت علی علیهالسلام به آن اشاره دارد. بیعت مردم با او بعد از مرگ عثمان، ولایتی را فعلیت بخشید که پیش از این در غدیر خُم از جانب خدا و به دست رسولالله به آن انتصاب یافته بود. یعنی احراز صلاحیت برای ولایت اگرچه با بیعت یا انتخاب مردم به اثبات نمیرسد، اما این هست که تا اتفاقِ جمهور مردم نباشد، ولایت صورتی بالفعل نمییابد. (کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی)
اصل همان تحول درونی است
درباره کیفیت تکوین وفاق اجتماعی نیز باید گفت که اگرچه عوامل بیرونی -همچون تبلیغات و…- میتواند در رساندن مردمان به یک توافق اجتماعی مؤثر باشد، اما اصل همان تحول درونی است که باید اتفاق بیفتد. تا این تحول درونی روی ندهد، عموم مردم بر یک امر واحد اجتماع و اتفاق نمییابند و شاخصههای وفاق اجتماعی نیز خواهناخواه همان اموری خواهند بود که مردمان بر آن به اتفاق رسیدهاند. (صفحه ۶۳ – کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی)
اعتنا به حقیقت وجود بشر
کسی نیست که در ضرورت توسعه امکانات مادی برای اجتماعات بشری تردیدی داشته باشد و این موضوع خود فی نفسه خطا نیست؛ خطا آنجاست که انتخاب این مسیر بدون اعتنا به حقیقت وجود بشر و نسبت میان روح و جسم او انجام میشود. (صفحه ۴۹ – کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی)
«تاریخ انبیا» تاریخ حیات باطنی انسان
«تاریخ تمدن» تاریخ حیات ظاهری انسان است و «تاریخ انبیا» تاریخ حیات باطنی او. انسان ظاهری دارد و باطنی، جسمی دارد و روحی… و آنان که روح را انکار دارند عجب نیست اگر تاریخ زندگی بشر را منحصر به تاریخ تمدن بینگارند و تاریخ تمدن را نیز از نظرگاه «تکامل تاریخی ابزار» بنگرند… و به تبع آن، امروز عنوان «بزرگان تاریخ» فقط به کسانی اطلاق شود که راه تصرف مُسرفانه و بی محابای انسان را در طبیعت هموار داشتهاند. (کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی)
زمین معبر است و نه مقر
زمین مهبط است، نه خانه وصل. در اینجا نور از نار میزاید و بقا در فناست و قرار در بیقراری. زمین معبر است و نه مقر… و ما میدانستیم./ ص ۲۰ کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی
انتظار در مبارزه است
امام (ره) به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر بازهم امیدی مارا زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام (ره) ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم» و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که عرفان را به مثابه امری کاملا شخصی بهانه واماندگی خویش میگرفتند؟ / صفحه ۱۶ و ۱۷ کتاب آغازی بر یک پایان – شهید سید مرتضی آوینی.